شب شهادت امام باقر علیه السلام
خدایا...
این اولین باری است که از حال خودم با این پنجره راز میگویم...
برایم بسیار دردناک است نفهمیدن حکمت کارهای تو....
و ندانستن عاقبت امور...
به آسمان نگاه میکنم...به نور...به دست های خالی خودم...
پروردگارا شرم دارم از اینکه تو را بخوانم....
به درونم مینگرم....ظلمانی و آشفته....غریب....
آغوشت را باز کن....من از این تنهایی هراسانم....
چشمهایم از شبنم اشک تر میشود....
آرام نجوا میکنم....
مادر بزرگم...مادر بزرگم که همنام یاس کبود تو بود، در شب شهادت امام باقر علیه السلام به دیدار تو آمد....خدایا به حرمت صاحب اسمش و بخاطر حسن خلق مدامش او را قرین رحمت و مغفرتت گردان...
آشفته ام....آغوش مهربانش و دعاهای پر برکتش....
مادر فاطمه ام...
خدایا سکرات موت را بر او آسان کن....
روحش شاد...
برای شادی روحش صلوات....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۰ ساعت 16:48 توسط دانشجو
|
تصویر شهید حاج حسین خرازی